۱۳۸۶ اسفند ۲۲, چهارشنبه

فقر و نوشتن!

خوشحالم که بازم شروع به نوشتن کردم و دوباره می توانم از اتفاقهای اطرافم حرف بزنم. درسته تو این مدتی که دور از خواندن و نوشتن بودم، ولی همیشه درگیر مسائلی بودم که خواه یا ناخواه با انها در ارتباطی و مثل یک زنجیر به زندگیت متصل است. اتفاقهایی چون فقر، تن فروشی، اعتیاد و همه محدودیتهایی که در جامعه داری.
فقر با انسان چه کار میکنه و او را به کجاها می کشونه!! بارها با خودم فکر میکنم که چرا در جامعه ای که زندگی میکنم بیشتر مردم در فقر و فلاکت بسر میبرند- در صورتی که این کشور دارای منابع طبیعی و امکانات فراوانی ست- فقری که به دنبال خود هزاران بدبختی مثل روانی کردن انسانها، از خود خودبیگانگی، اعتیاد، تن فروشی و..... به همراه دارد.
خیلی آزار دهنده است حتی فکر کردن درموردش.
اینکه شب نان برای خوردن نداشته باشی، اینکه لباس برای پوشیدن نداشته باشی، اینکه کرایه برای اجاره خانه نداشته باشی وآخرش جات توی خیابانهاست. حالا دیگه فکرش را بکن اگه بخوای در این شرایط اسفناک زندگی کنی آیا میتوانی تحمل کنی؟ جای این آدمها کجای این دنیا قرار دارد؟ چه کسی مسئول این آدمهاست؟ ما تا کی می خواهیم بچه های بی پناه و زنان ومردان بی خانمان را در گوشه گوشه شهرها و جامعه ببینیم -که حتی تعداد آنها هم کم نیست- وبه خودمان نیایم؟ تا کی باید دید که دختران از درد نداری و فقر خودکشی کنند؟ تن فروشی کنند و خیلی های انها به دیوانگی برسند و پسرانی که به اعتیاد پناه می برند و اخر اعتیاد حقارت ونابودی است، مساوی است با مرگ . این حکومت تا کی می خواهد چشمان خود را ببندد و جیبهای خود را پر کنند و به دوره های انتخاب که نزدیک می شوند یادشان می افتد که این مردم هستند که حرف اول و آخر را میزنند و وقیحانه اظهار شود که بخواست مردم تصمیم میگیرند.
حقیقتا این حکومت با کلمه ای به اسم انسان غریبه است و برایش هیچ گونه معنایی ندارد. باید به یه دنیایی بهتر فکر کنیم، باید با هم دنیایی با هم بسازیم که در آن فقر نباشد، اعتیاد نباشد، اعدام نباشد، سنگسار نباشد، جنگ نباشد، تن فروشی نباشد، بچه های بی پناه و زنان ومردان بی خانمان را در خیابانها نبینیم که جایی برای زندگی ندارند، غذایی برای خوردن ندارند، لباسی برای پوشیدن ندارند، دنیایی که پایه و اساس آن را روی انسانیت، برابری و آزادی بنا کرده باشیم. همه مثل یک انسان زندگی کنند و دراین دنیا انسان و انسانیت معنا داشته باشد .
به امید و تلاش برای برپایی این دنیای بهتر.

۱۳۸۶ اسفند ۱۸, شنبه

ترک اعتیاد اسلامی

در شهرهای مختلف ایران کلاسهایی تشکیل شده است که به معتادین و خانواده انها کمک میکند که اعتیاد خود به مواد مخدر را ترک کنند . افرادی با این معتادان در ارتباط هستند که به اصطلاح راهنمای آنها می باشند. (راهنما شخصی است که در بیرون و داخل این جلسات با معتادین در ارتباط است و فرد معتاد برای انجام کارهای خود و قبل از تصمیم گرفتن با ید با راهنمای خود مشورت کند و طبق نظر راهنمای خود عمل کند.)معتادان بعد از ترک اعتیاد خللهایی را در زندگیشان احساس میکنند که راهنمای آنها چیزی به نام نیروی برتر به نام خدا جایگزین ان میکنند و به آنها این تلقین را میکنند که توسط این نیروی برتر می توانند هر کاری را بکنند. این نیروی برتر میتواند هر چیزی باشد مثلا درخت ، گل، ماشین و...یک بار در این کلاسها شرکت کردم. روال این جلسات به این شکل است که نیم ساعت رهبران جلسه سخنرانی میکنند و بقیه جلسه شرکت کنندگان می توانستند از احساساتشان صحبت کنند. من وقتی به صحبتهای دوستان گوش می دادم ، می دیدم مثلا از 10 کلمه ای که حرف می زنند 8 تای ان به امید خدا ،خدا به ما کمک کرد ، خدا را شکر و از این جور کلمه ها بیان میکردند. من که از بیرون به این جلسات و کلاسها نگاه می کردم می توانستم این را حس کنم که کسانی که در این جلسات شرکت کرده اند به دنبال مکان وافرادی هستند که بتوانند از انها کمک بگیرند. ولی متاسفانه روال کاری این جلسات را طوری دارند پیش میبرند که از طریق این کلاسها و جلسات، اسلام و مذهب خود را به مردم تزریق می کنند .در پایان هر جلسه ای دایره ای تشکیل می دادند که دعا و نیایش می کردند و یکدیگر را در آغوش میگرفتند که به قول خودشان به هم انرژی بدهند. وقتی با افرادی که در حال ترک بودند صحبت میکردم از دنیایی حرف می زدند که در زمان معتاد بودنشان از این دنیا دور بودند . از مشکلاتی حرف میزدند که روزانه با آن در گیر بودند و آنها را می توانستند ببینند در صورتی که وقتی به مواد آلوده بودند باز هم این مشکلات را داشتند و به قول خودشان مواد این اجازه را به آنها نمیداد که چیزی دیگر را ببینند و درک کنند .از زبان یکی از دوستان شنیدیم که میگفت این رژیم مثل نقل و نبات مواد مخدر را بین جوانها پخش میکند که دغدغه زندگیشان برای بدست آوردن مواد باشد و نتوانند به مشکلات دیگری که این رژیم و دولت برای جوانها به وجود آورده بپردازند و همیشه با این کار آنها را از مسائل روزمره زندگیشان دور نگه میدارند.ببینید که چطور با این بیماران برخورد میکنند و در برابر خللها و نیازهایشان نسخه تجویز میکنند. دوستانی بودند که بعد از ترک اعتیادشان از کمبودهایی حرف میزدند که به آن نیاز داشتند. کمبودهایی مثل سکس ، ارتباط با جنس مخالف خود و ... پاسخی که در مقابل این نیازها داده میشد این بود که نباید این گونه ارتباطها را داشته باشند. برای اینکه براشان سم است و امکان لغزش را برای آنها دارد و بهترین راه را ازدواج معرفی می کنند. و به افرادی که قصد ازدواج ندارند میگویند باید به امید خدا نشست و صبر کرد. و قتی قادر به پاسخ دادن نیازهای انسانها نیستند انها را به یک دنیای دیگه و خیالی موکول میکنند

۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه